آغاز عاشقیت

دختر لر
یا ایران دیروز و ایران امروز
کارگردان و تهیه‌کننده: اردشیر ایرانی – نویسنده فیلمنامه و اشعار: عبدالحسین سپنتا – فیلمبرداران: رستم ایرانی و ادی ایرانی – صدابردار: بهرام ایرانی – بازیگران: عبدالحسین سپنتا، روح‌انگیز سامی‌نژاد، هادی شیرازی و سهراب پوری
خلاصه‌ی داستان:
فیلم شرح ماجرای عشقی دو دلداده با نام‌های “جعفر” و “گلنار” به یکدیگر است. “جعفر” که مامور دولت است با “گلنار” دختر تاجری ثروتمند که ربوده شده و در قهوه‌خانه‌ای بین راهی در خوزستان مشغول کار است، آشنا شده و عشقی بین آن دو پدید می‌آید. آن‌دو با کمک هم از چنگ اشرار به سرکردگی “قلی‌خان” می‌گریزند، موفق به نابودی آنان شده و به بمبئی فرار می‌کنند. در پایان و پس از گذشت چند سال، با مشاهده‌ی ترقیات کشور، به ایران بازمی‌گردند.

«خانمها و آقایان؛ بسیار خوشوقت و متشکرم که برای دیدن این فیلم که بوسیله برادران ایرانی خودتان تهیه شده است تشریف آورده‌اید و امیدوارم اگر نقصی در آن بنظرتان رسید از آنجائیکه این اولین فیلم فارسی است که با نبودن وسایل کافی در خارج از ایران تهیه شده است ما را معذور خواهید داشت. در هرحال تجربه‌ایست از فیلم ناطق فارسی و امید است در آینده، بهتر موفق شویم.»
جملات فوق، بخشی از سخنان اردشیر ایرانی بود که پیش از آغاز نمایش فیلم “دختر لر” در سینما، خطاب به تماشاگران و مدعوین بیان ‌شد. در تاریخ سی‌ام آبان ماه سال ۱۳۱۲، این فیلم برای نخستین بار در سینما دیده‌بان (مایاک) متعلق به “ساکو الیدزه” به نمایش درآمد. امروز، هشتادودو سال از آن روز می‌گذرد.
“دختر لر” چگونه ساخته شد؟
”دختر لر” از جایگاه مهمی در تاریخ سینمای ایران برخوردار است. شاید مهم‌ترین ویژگی آن را باید در ورود فیلم ناطق به سینمای ایران دانست. تا قبل از “دختر لر” تنها سه فیلم در سینمای ایران ساخته شده بود که هر سه صامت بودند: “آبی و رابی” و “حاجی‌آقا آکتر سینما” هر دو به کارگردانی اوانس اوگانیانس و “انتقام برادر” به کارگردانی ابراهیم مرادی. با توجه به کمبود نیروی متخصص و عدم امکانات کافی سینمایی در آن زمان، هر سه فیلم دچار مشکلات و ضعف‌های شدیدی در ساخت و تولید بودند. عبدالحسین سپنتا که در آن زمان در هندوستان به سر می‌بُرد، با آگاهی از فرهنگ و هنر ایران قدیم و با توجه به شرایط مناسب فیلمسازی در آن کشور، تصمیم به ساخت فیلم در هندوستان گرفت. او که پیشتر با اردشیر ایرانی، مالک کمپانی “امپریال فیلم” در بمبئی آشنا شده بود، این موضوع را با او در میان گذاشت. ایرانی پس از تحقیقاتی در مورد تعداد سینماهای موجود و میزان جمعیت سینمارو در تهران، به این نتیجه رسید که این‌کار از بازدهی‌ مالی مناسبی برخوردار است. لذا از پیشنهاد سپنتا استقبال کرد.
به دنبال موافقت اردشیر ایرانی، قرار شد به علت عدم آشنایی سپنتا با امور مربوط به ساخت و تولید فیلم، کارگردانی برعهده‌ی او باشد و نوشتن فیلمنامه با سپنتا. اگرچه سال‌ها بعد طی گفتگوهایی سپنتا، خود را کارگردان واقعی فیلم نامید. ساسان سپنتا در مورد نقش پدرش در ساخت این فیلم چنین می‌گوید: «تاثیر اساسی “اردشیر ایرانی” در فیلم “دختر لر” از جهات تکنیکی، کاربرد دوربین، مونتاژ تصویر قطعی و طبیعی است ولی در مجموع، ازجهت زیربنای اثر، چاشنی خاص ایرانی (اشیاء موجود در صحنه، مکالمات، اشعار، آهنگ‌ها، یادگاری کندن جعفر روی درخت و گفتار – مثلا آنجا که “گلنار” می‌گوید «تهرون شهر قشنگیه، اما مردمش بدند!» و…) نمی‌تواند نشانی غیر از یک ایرانی داشته باشد.»
به هر جهت کار نوشتن فیلمنامه تحت نظر اردشیر ایرانی و توسط سپنتا آغاز شد و از فروردین ۱۳۱۲ کار تولید فیلم سر گرفت.
چالش اصلی گروه سازنده، یافتن بازیگری برای نقش “گلنار” بود. با توجه به تعصبات مذهبی در جامعه‌ی آن زمان ایران که حضور زنان را در فعالیت‌های نمایشی، مغایر با شرع می‌دانستند، سازندگان فیلم تصمیم گرفتند از ایرانی‌های مقیم هندوستان استفاده کنند. بعد از جستجوهای فراوان، روح‌انگیز سامی‌نژاد که همسر یکی از کارمندان کمپانی امپریال فیلم به نام حبیب دماوندی بود، برای ایفای این نقش انتخاب شد. عوامل تولید، با این توجیه که نام سامی‌نژاد برای همیشه در تاریخ به عنوان نخستین زنِ بازیگر تاریخ سینمای ایران ثبت خواهد شد، موفق به ترغیب او جهت بازی در نقش اصلی فیلم شدند. مهم‌ترین دلیل در انتخاب وی این بود که فارسی را نسبت به سایر ایرانیان مقیم هند، بهتر صحبت می‌کرد. اگرچه لهجه‌ی غلیظ کرمانی او، مشکل اساسی بر سر انتخاب او بود. سپنتا با تغییراتی در فیلمنامه این مشکل را حل کرد. به این صورت که در فیلم، اصلیت او، کرمانی ذکر می‌شود.
سرانجام “دختر لر” پس از هفت ماه و به طریقه‌ی صدابرداری سرصحنه به صورت اپتیک فیلمبرداری و آماده‌ی نمایش گردید:
«اولین فیلم ناطق فارسی، در آینده نزدیکی به طهران خواهد رسید.
اولین فیلم ناطق و موزیکال فارسی که بتوسط کمپانی فیلمبرداری فارسی در هندوستان و در تحت توجه “خان بهادر اردشیر ایرانی” باشتراک آرتیست‌های ایرانی برای ایرانیان تهیه شده است و بزودی در تهران به نمایش گذاشته خواهد شد. برای اسم و موضوع فیلم منتظر اعلان ثانوی باشید.
کمپانی فیلمبرداری فارسی در امپریال فیلم کمپانی بمبئی»
متن فوق، اولین آگهی فیلم “دختر لر” بود که در آن زمان هنوز نامی برایش انتخاب نشده بود و در روزنامه‌ی “ایران” به تاریخ هفتم خرداد ۱۳۱۲ به چاپ رسید.
در نهایت به تاریخ سی‌ام آبان ماه سال ۱۳۱۲ فیلم در دو سینمای “مایاک” و “سپه” به نمایش درمی‌آید. استقبال از فیلم، فراتر از تصورهای اولیه بود. بینندگان و جمعیت سینمارو که تا آن زمان فیلمی ندیده بودند که در آن بازیگران با زبان فارسی صحبت کنند، بارها به تماشای فیلم می‌روند. اکران فیلم به مدت سی‌وهفت روز در سینما مایاک و صدوبیست روز در سینما سپه ادامه پیدا می‌کند. این در حالی بود که در آن زمان، میانگین مدت نمایش یک فیلم در سینماها، دو هفته بود. روزنامه‌ی “اطلاعات” به تاریخ بیست‌ویکم دی ماه ۱۳۱۲ به این موضوع اشاره می‌کند:
«در بین فیلم‌هائی که فعلا در تهران نمایش داده می‌شود فیلم ناطق “دختر لر” بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. با اینکه فیلم مزبور چندین شب در سینما دیده‌بان (مایاک) نشان داده شد معهذا هر روز جلوی سینما سپه ازدحام عجیبی برای دیدن این فیلم هست. بدیهی است فیلم مزبور بواسطه اینکه اولین فیلم ناطق بزبان فارسی است اینطور مورد توجه و استقبال اهالی تهران واقع شده است.»
میزان استقبال از فیلم به حدی بود که طی سال بعد به اکران دوم و سوم نیز رسید و همچنان در اکران‌های بعدی نیز، بینندگان برای چندمین بار به تماشای فیلم می‌رفتند. بیشتر روزنامه‌ها و جراید به تعریف و ستایش از فیلم پرداختند، ولی فیلم مخالفانی هم داشت. از جمله‌ی مخالفان سرشناس، باید به “ابراهیم مرادی” اشاره کرد. او طی گفتگویی با روزنامه‌ی “اطلاعات”، “دختر لر” را محصول ایران نمی‌داند و از آن به عنوان فیلمی از کشور هندوستان نام می‌برد. جالب آن‌که وی حتی به اوگانیانس نیز رحم نمی‌کند و فیلم “انتقام برادر” خود را به عنوان اولین فیلم تاریخ سینمای ایران معرفی می‌کند؛ چرا که “آبی و رابی” فیلمی بود که «موضوع نداشت و فیلم‌هایی که بهم مربوط نبودند و تیکه‌تیکه بقدر چهار پرده سرهم چسبانده بودند.»
سپنتا طی گفتگوهای متعددی به انتقاد از مخالفان پرداخت. از آن جمله در گفتگویی با مجله‌ی “فیلم و هنر” چنین گفت: «روزی که من اولین فیلم ناطق فارسی را دست خالی و بدون هیچ کمک مالی و معنوی ایران در کشور بیگانه تهیه و به ایران آوردم نه فقط نمایندگان کمپانیهای خارجی که مبتذل‌ترین فیلم‌های تجارتی را از بغداد و لبنان بطور دست سوم به ایران می‌آوردند و ارز کشور را خارج می‌کردند با تمام قوا و بدستیاری مقاماتی که مسئول امور فیلم بودند برای زمین زدن اولین فیلم ناطق فارسی و فرار کردن من از ایران کمر بستند، متاسفانه باید بگویم چندتن از متصدیان تآتر هم از کارشکنی و دشمنی بازننشستند. این بی‌انصافی و مبارزه ناجوانمردانه در من که با امید فراوان به وطن بازگشته بودم تاثیر عمیقی گذاشت که شاید بعدا نیز تاثیر آن در زندگی من باقی ماند.»
در پی موفقیت تجاری “دختر لر” به نظر می‌رسید شرایط برای تولید فیلم ایرانی با زبان فارسی کاملا مهیاست و سپنتا سرخوش از این موضوع، دست به کار تهیه و تولید فیلم‌های دیگری در هندوستان زد: “فردوسی” و “شیرین و فرهاد” هر دو به تهیه‌کنندگی اردشیر ایرانی در سال ۱۳۱۳، “چشمهای سیاه” به تهیه‌کنندگی کریشنا فیلم بمبئی در سال ۱۳۱۵ و “لیلی و مجنون” به تهیه‌کنندگی کمپانی ایست ایندیای کلکته در سال ۱۳۱۶ماحصل تلاش‌های او بود که همگی توسط خود او نوشته و کارگردانی شدند.
اما سپنتا هرقدر فیلم به فیلم جلوتر آمد، شرایط را برای تولید فیلم سینمایی سخت‌تر و محدودتر دید. از یک طرف تهیه‌کنندگان فیلم‌های صامت و از طرف دیگر واردکنندگان فیلم‌های فرنگی که نمایش فیلم‌های ناطق فارسی را به زیان خود می‌دیدند، با کمک دولت وقت تا آنجا که توانستند بر سر راه او سنگ‌اندازی کردند. تا جایی که او یکسره از فعالیت در سینما دست کشید. سپنتا در این مورد طی گفتگویی با جمال امید چنین گفت:
«استقبال از فیلم “دختر لر” تا آن زمان بی‌مانند بود، تقریبا همه متفق‌القول بودند که صرفنظر از اشکالات سطحی، فیلم خوبی عرضه شده است. در اینحال گروهی از صاحبان فیلم‌های خارجی و متاسفانه یکی دو کارگردان نیز با مخالفان هم‌آواز شدند. توضیح بدهم که مقصود من هرگز این نیست که هیچکس نباید از کار من انتقاد می‌کرد، خیر. ولی آنچه که بعد از نمایش فیلم “دختر لر” پیش آمد، انتقاد نبود، کینه‌توزی مبنی بر حسادت بود که با نمایش فیلم‌های بعدی من وسیعتر و عمیق‌تر نیز شد.»
اما سپنتا که بود؟
عبدالحسین شیرازی معروف به عبدالحسین سپنتا در چهارم خرداد سال ۱۲۸۶ در تهران به دنیا آمد. پس از تحصیل در کالج آمریکایی‌های تهران، جهت ادامه‌ی تحصیلات راهی کشور هندوستان شد. به جهت علاقه‌ای که به فرهنگ و تاریخ داشت، در این زمینه به کسب دانش پرداخت. او چندین کتاب به نگارش درآورد که از آن جمله می‌توان به کتاب‌های “اخلاق ایران باستان”، “زرتشت که بود و چه کرد؟”، “پرتویی از فلسفه ایران باستان”، “منتخبات اشعار میرزا عبدالوهاب گلشن ایران‌پور”، “مجموعه اشعار عارف” و “ایران و اهمیت آن در ترقی و تمدن بشر” اشاره کرد. همچنین انتشار چند روزنامه به نام‌های “دورنمای ایران”، “جنگل” و “پیام” از دیگر فعالیت‌های فرهنگی اوست. به دنبال آشنایی با اردشیر ایرانی، با همکاری او دست به کار ساختن نخستین فیلم ناطق به زبان فارسی، “دختر لر” در هندوستان شد. پس از ساخت فیلم “لیلی و مجنون” در سال ۱۳۱۶ از سینما کناره گرفت و به اصفهان بازگشت. تمامی تلاش‌های بعدی وی جهت ساخت فیلم فارسی، ناکام ماند و تنها یک فیلم هشت میلیمتری به نام “پاییز” که پیشتر آن را ساخته بود، در سال ۱۳۵۰ به همت بهرام ری‌پور براساس یادداشت‌های سپنتا، تدوین و آماده‌ شد که در سینمای آزاد تهران به نمایش درآمد. وی در دوران پس از کناره‌گیری از سینما، بیشتر به سرودن اشعار مشغول بود.
سپنتا در روز هشتم فروردین ماه سال ۱۳۴۸ در اصفهان درگذشت و در تخته پولاد به خاک سپرده شد.
یادش همیشه گرامی و به یاد.
یک سکانس از فیلمنامه‌ی “دختر لر”
(لازم به ذکر است که از “دختر لر” فیلمنامه‌ی مکتوبی موجود نیست و تنها فیلمنامه‌ی منتشر شده از آن، به همت “جمال امید” و از روی فیلم پیاده و تنظیم شده است.)
مقابل قهوه‌خانه – خارجی – روز
“جعفر” روی درخت تنومندی در برابر قهوه‌خانه، کنار چاه آب، نام خود را با چاقو نقش و آهنگی را نیز با خود زمزمه می‌کند:
هان عمر گران را مده رایگانی
چون عمر آب روان بگذرد زندگانی
با نگاری گل‌عذاری در کنار جویباری
شاد بنشین بهره برگیر از جوانی
***
چون وزد در گلستان باد خزانی
نی ز بلبل نی ز گل یابی نشانی
از من و تو در زمانه چون نماند یادگاری
دم غنیمت دان در این دنیای فانی
دو دختر به چاه آب نزدیک شده و دلو را در چاه انداخته و آب کشیده و در کوزه‌های خود می‌ریزند. “جعفر” کماکان در کنار درخت مشغول نقش نام خود است. دو دختر بعد از پرکردن کوزه‌های خود قصد رفتن می‌کنند که “گلنار” از راه می‌رسد.
دختر اول: بیا بریم.
گلنار: نرین، وایسین، منم میام.
دو دختر توجهی نمی‌کنند و می‌روند، “جعفر” متوجه “گلنار” می‌شود و کار نقش نامش را رها کرده و کلاهش را از روی سنگی کنار درخت برداشته و به سرش می‌گذارد. “گلنار” دلو را در چاه می‌اندازد، “جعفر” متدرجا به “گلنار” نزدیک می‌شود.
جعفر: خیلی سنگینه… می‌خواهی کمک بکنم؟
“گلنار” دلو آب را بالا می‌آورد.
گلنار: نمی‌خواد زحمت بکشی.
“گلنار” دلو آب را در کوزه‌اش خالی می‌کند. “جعفر” که او را بی‌اعتنا به خود می‌بیند، کوزه “گلنار” را از زیر دلو کنار می‌کشد. آب روی زمین می‌ریزد، “گلنار” به “جعفر” پرخاش می‌کند:
گلنار: چی‌کار می‌کنی؟… چی می‌خوای؟
جعفر: خودت باید بهتر بدونی.
“گلنار” مجددا دلو را در چاه می‌اندازد، “جعفر” بازوی او را گرفته و مانع ادامه‌ی کارش می‌شود.
جعفر: حالا بده من بکشم.
“گلنار” دلو را رها کرده و “جعفر” کار آب کشیدن از چاه را دنبال می‌کند.
گلنار: تو کجایی هستی؟
جعفر: اهل تهرانم…
“جعفر” دلو را از چاه خارج کرده و در حالیکه همه توجهش به “گلنار” است، به‌جای اینکه آب را در کوزه “گلنار” بریزد، به روی پاهای وی می‌ریزد.
گلنار: چی‌کار می‌کنی؟ خیسم کردی!
جعفر: حواسم پرت شد.
“جعفر” دلو را روی زمین می‌گذارد.
گلنار: حواست از اول پرت بود.
“گلنار” با عصبانیت دلو را برداشته و در چاه می‌اندازد و سپس آب در کوزه‌اش می‌ریزد… “جعفر” انگشتش را زیر چانه‌ی “گلنار” می‌گذارد و صورت او را کمی به بالا می‌برد:
جعفر: هرکسی هم این صورت را ببیند، حواسش پرت میشه.
“گلنار” لحظه‌ای به “جعفر” خیره شده و بعد کوزه‌اش را برمی‌دارد تا برود، “جعفر” دستش را می‌گیرد:
گلنار: شوخی مکن بگذار برم.
“جعفر” دستش را به شانه “گلنار” حائل می‌کند.
جعفر: می‌خوای با من بیایی بریم تهرون؟
گلنار: تهرون؟
“جعفر” به نشانه‌ی تایید سرش را تکان می‌دهد.
گلنار: تهرون؟ تهرون که می‌گن جای قشنگیه… اما مردمش بدن.
جعفر: البته… به خوبی شما نیستن.
***
صدای رمضان قهوه‌چی (خارج از تصویر)
رمضان: گلنار، زود باش! سماور که سوخت…
“گلنار” با عجله کوزه‌اش را برمی‌دارد.
گلنار: من حالا دیگه میرم…
“جعفر” به “گلنار” کمک می‌کند که کوزه‌ی آب را بر شانه‌اش حائل کند.
صدای رمضان قهوه‌چی (خارج از تصویر)
رمضان: آی… زود باش…
“گلنار” با عجله از “جعفر” دور می‌شود. “جعفر” به دنبالش تقریبا می‌دود.
جعفر: گلنار، گلنار… کی دوباره همدیگه رو ببینیم؟
گلنار: من نمی‌خوام.
جعفر: جان من بگو.
گلنار: نصف شب از دریچه بیا بالا.
“گلنار” می‌رود و “جعفر” مجددا به کنار درخت بازمی‌گردد.